مهدی یار جونیمهدی یار جونی، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

پسر عزیزم سرباز امام زمان(عج).تو اومدی و من لایق"مادری"شدم.

حال دلم با شغل جدیدم خوشه...مادری عجیب میچسبد

خلاصه تا 16ماهگی

1398/11/1 10:06
نویسنده : مامان ماهی
197 بازدید
اشتراک گذاری

مهدی یار عزیزم پسر ارشدم و دردونه قلبم سلام عزیزم.سلام به اون چشمای میشی رنگت سلام به اون موهای بور و کم پشتت سلام به اون لب و بینی ریز نفست سلام به پاهای کشیده و بلندت سلام به اون دستایی که دو ماه محرم صفر به سینه زد و بعد از اون با هر آهنگ شادی دست محکم میزنی.سلام به هوش و ذکاوتت که همه رو شگفت زده میکنی...سلام پسرم.

مهدی یارم ما برای اربعین همراه مامامجون فاطمه اینا داریم به سمت کربلا خاله شهینم بودن و توی مسیر مرز پسر عموی منو حامد با دو تا بچش هم بهمون پیوستن.برات از کجا بگم؟از شلووووووغی بی نظیرش یا از گرمای که جون و آدم و می‌گرفت از غذا می‌خوردند یا از ذوق خودم که توی 13,ماهگی کربلایی شدی...اون سفر خیلی عجیب بود راسیییی مامانجون مریم و عمو میلاد هم کربلا اومدن پیشمون.سه روز کربلا بودیم که خداروشکر تونستیم حرم حضرت عباس و زیارت کنیم و به ضریح دست بزنیم...واااای واقعا زبونم قاصر هست از بیان اون روزا...یک نصفه روز هم نجف بودیم که خستگی و شلوغی اجازه نداد بریم زیارت داخل.

عزیزم توی نوکیا شما اولین قدم هات و برداشتی در حد دو سه قدم خودت رو پا وایمیستادی و راه میرفتی...دورت بگردم.بعد تزونجا من و شما و بابا و مامانجون مریم و عمو رفتیم سمت بروجرد که اون یکی باباجونتم ببینی و چند روز اونجا بودیم ولی خیلی خسته سفر بودیمو بعد سه روز برگشتیم....

روز هامون با شیرین زبونی تو سپری می‌شد دیگه هر موقع بابا ماهان خونهذهست مسول پوشک کردن شماست و باهات بازی می‌کنه.

منم چند هفته هست هفته چند بار میرم مربی باشگاه بچه ها شدم.خوبه و سخت

توی بورس هم ثبت نام کردم یکم کلاس و میرم ولی خستگیم زیاده...

از بعد کربلا تا الان که چهار ماه گذشته من و بابا رختخواب انداختیم جلوی اتاقت و تورو توی اتاق میخوابونم تا هر موقع پاشی خودمونم توی حال نزدیک اتاقت...یکم زندگیمون جا افتاده ولی خیلی دوست داریم خونه مستقل بگیریم همش موقع شیر خوردن میگم دعا کن خدا کمک کنه خونه بگیریم این روزا یکم بخاطر مستقل نبودنمون استرس و ‌‌..هست.

البته هنوز شب تا صبح زیاد شیر میخوری و یکی از دندونات پشتش سیاه شده.بقیشم جلوش زرده مسولکم میزنم برات دکتر گفت مال شیر شب تا صبحه.....دیگه قشنگ راه میری و توی کوچه بغل واینمیسیتی جیغ میزنی بزاریمت زمین و هر کی میبینه میگه آخی بغلش کنید گناه داره ولی نمیدونن تو خودت مستقلی قربونت بشم.هنوز حرف نمیزنه فقط بابا گااااهی مامان.پا و پ آخخخ خیلی قشنگ میگی.اونا هم میگی.عاشقتم بخدا

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)