اتفاقات جالب
سلام گلابتونم شیرین زبونم
خب تند تند میگم از شیرین زبونیات
اول اینکه تا یک ماه پیش یعنی نوزده ماعگیت به من میگفتی ننه...اونم قلدرانه هاااا داد میزدی ننههههه....
الان میگی مامان.بابا.
به دایی طاها میگی طاااا
به باباجون کمال میگی بابا(گاهی هم بابا طا یا بابا دد)
به مامامجون زهرا میگی مامان
به حاجی جون میگی آقا(هیچکس تاحالا نگفته آقا جز تو که اولین بارم خودت گفتی)
به مامامجون فاطمه میگی آنا...چرااااا آخه دورت بگردم.
وقتی تخم مرغ میخوای انگشت اشارت و میزنی به کف دست دیگت...چرااااا یعنی؟
به آب میگی آبا
دایی طاها یادت داده بگو قستنطنیه و میگی اوقو ننه...خخخخخ
این ایام که برا کرونا و شفای مریضان دعای فرج میخونه تلویزیون بعد اخبار ۲۰_۳۰از ما یاد گرفتی بلند میشی و دست میزاری رو سرت و خم میشی و ادای احترام میکنی...بخدا تو سرباز و یار امام زمانی عج.
نگاهت میکنم پر از نور و امید میشم.
الحمدالله الحمدالله
دوستت دارم پسر مهربونم.
هرکسی چیزی بهت میده یدونه برمیداری باز یکی دیگه برمیداری میگه مامان،یکی دیگه بابا ،یکی دیگه طااا...ینی همش حواست به ما هست برامون بیاری مهربونم.دردت بجونم.
به شیر مامان هم که میگی پ پ. ههههههه
قربون قد و بالات موقع واکسن یکم زیر خط نمودار بودی ولی حس میکنم این سه روز ک از شیر گرفتمت غذات بهتر شده جونم
عاقبت بخیر شی عزیزم.