چرا از سفر اربعین ننوشتم؟
سلام پسر قشنگم مهربونم شیرین عسلم
امروز تو دو سال و چند هفته ای هستی و خاطرات زیاده.
ولی من میخوام فقط بگم اربعین 1398 با هم با خانواده پدر و مادرت رفتیم سفر کربلا و سخت تربن و خاطره انگیز ترین بودتو 13ماهکی توی موکب صاحب الزمان کربلا چند قدم راه رفتی.کربلا رفتیم و توفیق پیدا کردیم با مامامجون فاطمه رفتیم زیارت حرم حضرت عباس و از نزدیک بوسسدیم .وای قلبم از هیجان داره وایمیسه تو بصورت خیلی خاص و عجیب یهو دست و پا زدی برای گرفتم و بوسیدن.خدا آزمون قبول کنه.
نجف هم رفتیم و از توی حیاط سلام دادیم.
هوا گرم بود و غذا نمبخوردی اصلا فقط شیر مامان سادات و میخوردی فقط فقط.
توی این سفر خیلی خوابت خوب بود .عزیزم باعث افتخاره که توی 1سالگی تو سفر به این قشنگی رفتی.همه میگفتن نرو سخته اذیت میشی پشیمون میشی ولی من میگفتم توکل بخدا میرم شاید سال بعد باز نبود و خیلی عجیب امسال بخاطر بیماری کرونا کلا مرز بسته هست و همه دلتنگ هستن.
مهربونم خوشحالم که تا وقتی بزرگ بشی این حس و حال معنوی و انرژی فوق العاده همراهت هست
کربلایی مهدی یار خیلی روت حساب کردم برای آخرتم.
دوستت دارم قلبم